از نوازش برگها وسوزن باد
وازحضور قهقرایی
خورشید بر سترگ اسمان ابی
نمی گویم
حضور سایه بیدلی ام
که ناگهان تاریک
تصویر ابرهای توامان باکره را
از گره کور دیوارها بی فعل
بی از در زمانی حرفها که جنس هیچ چیز نیست
عبارت از چند پایه بر زمین و چند چیز دیگر
و هی تف میکنم وحلقه ها از دود هم فراتر میرود
وفکر میکنم این سایه از بیدلیلی مردیست
که هر روز پوست خودش را میپوشد
و از ورای تیلهء قهوهای چشمها
دنبال تکثر نکبت بار خودش
لابه لای حرفهای بی مفهوم میگردد
که به هیچ کلمه ای کامل نمی شود
من از تکرار عجیب اتمها میترسم
از زوزه های هنوز نکشیده سگها
و از این تکانهای شدید زمین
که از قی عق ازاله ابرها علفهای بی منظور را
از کودهای غنی انسانی
سبز-زرد-قرمز و یا نمی دانم هر رنگ دیگری میکند
و میدانم از برگهای نخراشیده تشییع
تنها جنازههای پاره پاره میدود
حالا باور کنم یا نه
خودمم
تکرار گرگ ومیشهای همیشه
و بیداری یاخته های سرگردان
باید بلند بشوم
روی این ماهیچه ها وچربیهای عوضی لخت
دوباره پوست بکشم
و بروم
چقدر واژه ها زیبایند و هر کدام مدلول چیز های بی شماری در ذهن مخاطب های بی شمار .....
سکوت نکن. وقتی سکوت می کنی پوستت به تنت گشاد می شود باید تنگ شود آنقدر تنگ که با ماهیچه های لختت به بیرون پرتاب شوی.
سلام
خوبی آقا.
خوشحالم که مینویسی. و توی این متن حاضر شدی.
امیدوارم موندگار باشی.
خیلیِ کسره داشت . سرویس شدم. مثلاً
صویر ابرهای توامان باکره را
از گره کور دیوارها بی فعل
خسته نباشی.
امیدوارم متن های بهتری ازت ببینم.
تا بعد.
حسی که همیشه داشتم و توان تصویر کردنش به این عریانی را نداشتم ، چه رسا به کلمه نقش زدی :
روی این ماهیچه ها و چربیهای عوضی لخت
دباره پست بکشم
و بروم
ممنونم احسان عزیز . با وجود سنگینیش سبک شدم از همسانی درکت . منتظر م دوباره تا دلم آرام شود لحظه ای به اندازه ابتدا تا انتهای شعرت
چرا مطلب جدید نمی نویسی؟
تخصص و ذوق شعری ندارم. به چشم یه نوشته نگاهش کردم و باید بگم نوشته جالبی بود عزیزکم. لطفن بازم بنویس احسان جان. منتظریم.
فریدا
وبلاگی برای فمینیسم چپگرا
به روز است
... سکوت میکنم !
سلا م عزیز
گاهی بین تمام حرفهایمان سکوت می کنیم تا مثلا سیگاری روشن کنیم . همه چیز همین جاست درون همین سکوت تلخ محقر . هم چیز همین هیچ چیز است .
benevis bazam(in ashkha khunbahaye omr rafte manast)
اتفاقا"
( جرا؟)
من با سراسیمگیه ناگهانیه ابرهای گره خورده از جنس هیچ که بی دلیل تکثیر مشه زیر سایهء پوست خیلی حال کردم. می خوای باور بکن یا نه!